عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود
Aghebat khate jade payan yaft
Man reside ze rah ghobar alood
Teshne bar cheshme rah nabordo darigh
Shahre man goore arezooyam bood
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
تو همان به که نیندیشی
من و درد روانسوزم
من از درد نیاسایم
من از شعله نیفروزم
To haman beh ke nayandishi
Mano darde ravansoozam
Man az dard nayasayam
Man az shole nayafroozam
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟
Zendegi aya daroone sayehaman rang migirad?s
Ya ke ma khod sayehaye sayehaye khod hastim?s
بقیه جملات در ادامه مطلب میباشد
ادامه مطلب ...آقا قربان ۷۳ساله از روستایی در نزدیکی قزوین است که سالها پیش همسر خود را از دست داده و اکنون صاحب 10 فرزند و 40 نوه و نتیجه است.
آقا قربان چند وقت پیش برای عیادت از یکی از اقوام خود در خانه سالمندان به خانه سالمندان امیر المومنین قزوین می رود که چشمش به صفیه خانم ۶۷ ساله ای می خورد که تنها یک دختر داشته و بعد از فوت همسرش سالها به تنهایی زندگی می کرده است و اکنون هم در خانه سالمندان است.
آقا قربان چند هفته پیش به خواستگاری صفیه خانم می رود و پس از مهر ۱۴ سکه ای صفیه خانم هفته گذشته در همان خانه سالمندان مراسم عقد جالبی را با حضور برخی مسوولان شهر قزوین و دست اندرکاران خانه سالمندان و البته مطبوعاتی های شهر برگزار می کند.انشا الله که این زوج دنیا دیده خوشبخت شوند
بقیه عکسهای این عروس و داماد در ادامه مطلب میباشد
ادامه مطلب ...